_ سلام.
_ وبلاگ جالبي داري.
_ موفق باش . اين يه دستوره.
با يک عالمه فاصله از خودم انتظار دارم به تو برسم
من از اولش هم همه ي آرزو هايم محال بودند
حالا مي گويي چه کنم ؟
چه کنم که به تو که مي رسم از دور دوباره لجبازي اش گل نکند
به ساز کدامتان برقصم ؟
به ساز منطق اين همه فاصله
يا قلب لجبازم
يا تو يا من يا آرزوهايم ؟
***
من به هر حال دارم به بيراهه مي روم
همراهي ام که مي کني
بيراهه به شاهراه و
مرا به راه خودم که رها مي کني
بيراهه به گمراهي
ختم مي شود
از عشق معبدي را ترسيم کرده بودم هر روز پيش عکسش تعظيم کرده بودم
هر شب براي چشمت يک شعر خوب کفتم آن شعر را به پايت تقديم کرده بودم
سردار قلب خويشم در جنگ نا برابر تنها قشون خود را تسليم کرده بودم
وقتي تو گريه کردي من اصل گريه بودم من سهم گريه ام را تقسيم کرده بودم
گفتي که دير کردم ، چون کوک ساعتم را با ضربه هاي قلبت تنظيم کرده بودم
شعر از : عميد صادقي
شاعر بوده اي تا به حال؟نه! مي خواهم ببينم بوده اي؟ويراني ام را لگد نکناينجا جاي قدم زدن نيست
با تو ام...با شما...همه تو هاي من!...ت ! مخاطبم...تويي که يک روزي تنها توي من بودي...تويي که ديگر توي من نمي شوي...تويي که بي خبري از خواستن هايم...دل دل زدن هايم...تويي که نيامده اي...نمي ايي...تويي که بايد بيايي توي من شوي...تو...همه تو هاي غايب من...ما
با تو ام
نبودنت را زمان...زندگي...روزها ? مي خراشند روي پوستم و ارام ارام مي گذرند...اه! افسوس !که اگر بداني چه مي سوزد اين پوست!!!...طعم تلخ جاي خاليت...جاي خالي تو هاي نوشته هايم...حفره هاي خالي و عميق ِ همه تو هاي جهان در روزهايم...عمرا که بداني چه دهان بندي است اين تلخي خالي ها و سيگار و شوري اشک و گسي فرياد هاي فرو خورده
حالم خوب است ! حال همه ما اين حوالي بد خوب است. لب خشک و دهان گس مان را باز ميکنيم و گيلاس هامان را به هم مي زنيم و لاجرعه بالا ميرويم....تو بگو اب...شراب...چاي ...قهوه...ما همه حالمان خوب است و دود سيگار را حلقه حلقه و بي قيد و کشدار مي فرستيم به لايتناهي...همان جايي که همه مان توهايمان را گم کرده ايم