ان هنگام که پرنده قشنگ ارزوهام به سوی اسمان پرواز کرد و خوشبختی ام را با خودش بردو من دیوانه وار به سویش دویدم تا شاید به او برسم اما افسوس نه او هرگز باز گشت و نه من به او رسیدم.
نمیدانم در کنار جاده زندگی درانتظارچه نشسته ام .ایا منتظرپرنده ای هستم تامرابه مقصد برساند یا منتظر مسافری هستم که ازراه دوری بیاید.اری منتظرفرشته ای هستم که با حضور گرمش معنی واقعی زندگی را به من اموخت.کسی که مرا در اوج بی کسی و تنهایی رها کرد و رفت.ان روز که صدای تلخ گریه ام اسمان را به لرزه در اورد.روزی که صیاد تیراندازتیرش رابه بال کبوترم زد و رفت.روزی که تمام گل های گلخانه ام خزان شد.روزی که جوهرسیاه روی صفحه زندگیم ریخت وزندگی ام سیاه شد.ان روز از ته دل هزار بار ارزوی مرگ کردم و سوختم و خاکستر شدم دلم میخواهد فریاد بزنم که اگر تو بیایی تمام گل های عالم را نثارت میکنم و به تو بگویم هرگز نمیتوانم بدون تو زندگی کنم..
من تمام اسمان را با وسعتش و تمام ستارگان را با نور چشمگیرشان تقدیم تو میکنم و به تو میگویم دل تنگ و قلب شکسته ام ترا میطلبد و من این بغض را میشکنم و این کلمه را همیشه زمزمه میکنم که چشم به راه توام که خاک را در اغوش کشیده ای.. ای تنها عشق ابدی من...ای مادر
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
پاییز 1387
تابستان 1387 بهار 1387 زمستان 1386 بهار 1386 زمستان 1385 زمستان 1387 بهار 1388 تابستان 1388 پاییز 1388 زمستان 1388 بهار 1389 بهار 89 پاییز 89 بهار 90 زمستان 90 لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی .: شهر عشق :. مذهب عشق پندار نیک دنیای واقعی ::::: نـو ر و ز ::::: حــضــرتــ تــنــهــایــ بــهــ هــمــ ریــخــتــهــ.... آمار وبلاگ
بازدید امروز :83
بازدید دیروز :212 مجموع بازدیدها : 261989 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|