ای ستاره ها که از جهان دور
چشمتان به چشم بی فروغ ماست
نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟
در میان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟
*
این غبار محنتی که در دل فضاست
این دیار وحشتی که در فضا رهاست
این سرای ظلمتی که آشیان ماست
در بی تباهی شماست!
*
گوش تان اگر به ناله ی من آشناست،
از سفینه ای که می رود به سوی ماه،
از مسافری که می رسد ز گرد راه،
از زمین فتنه گر حذر کنید!
پای این بشر اگر به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سیاه ست
*
ای ستاره ای که پیش دیده ی منی
باورت نمی شود که در زمین،
هر کجا، به هر که می رسی،
خنجری میان مشت خود نهفته است!
پشت هر شکوفه ی تبسمی،
خار جانگزای حیله ای شکفته است!
*
آنکه با تو می زند صلای مهر،
جز به فکر غارت دل تو نیست!
گر چراغ روشنی به راه توست،
چشم گرگ جاودان گرسنه ای ست!
*
ای ستاره، ما سلام مان بهانه است
عشق مان دروغ جاودانه است!
در زمین، زبان حق بریده اند،
حق، زبان تازیانه است!
وانکه با تو صادقانه درد دل کند
های های گریه ی شبانه است!
*
ای ستاره، باورت نمی شود:
در میان باغ بی ترانه ی زمین،
ساقه های سبز آشتی شکسته است
لاله های سرخ دوستی فسرده است
غنچه های نورس امید
لب به خنده وانکرده مرده است
پرچم بلند سرو راستی
سر به خاک غم سپرده است!
ای ستاره، باورت نمی شود:
آن سپیده دم که با صفا وناز
در فضای بی کرانه می دمید
دیگر از زمین رمیده است
این سپیده ها سپیده نیست
رنگ چهره ی زمین پریده است!
آن شقایق شفق که می شکفت
عصرها میان موج نور
دامن از زمین کشیده است
سرخی و کبودی افق
دود و آتش به آسمان رسیده است!
قلب مردم به خاک و خون تپیده است!
ابر های روشنی که چون حریر،
بستر عروس ماه بود،
پنبه های داغ های کهنه است!
ای ستاره، ای ستاره ی غریب
از بشر مگوی و از زمین مپرس.
زیر نعره ی گلوله های آتشین
از صفای گونه های آتشین مپرس
زیر سیلی شکنجه های دردناک
از زوال چهره های نازنین مپرس
پیش چشم کودکان بی پناه
از نگاه مادران شرمگین مپرس
در جهنمی که از جهان جداست
در جهنمی که پیش دیده ی خداست
از لهیب کوره ها و کوه نعش ها
از غریو زنده ها میان شعله ها
بیش از این مپرس.
بیش از این مپرس!
ای ستاره، ای ستاره ی غریب!
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمی رسد؟
ما صدای گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد؟
بگذریم از این ترانه های درد
بگذریم از این فسانه های تلخ
بگذر از من ای ستاره، شب گذشت،
قصه ی سیاه مردم زمین
بسته راه خواب ناز تو،
می گریزد از فغان سرد من،
گوش از ترانه بی نیاز تو!
ای که دست من به دامنت نمی رسد
اشک من به دامن تو می چکد.
با نسیم دلکش سحر
چشم خسته ی تو بسته می شود
بی تو، در حصار این شب سیاه
عقده های گریه ی شبانه ام
در گلو شکسته می شود.
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
پاییز 1387
تابستان 1387 بهار 1387 زمستان 1386 بهار 1386 زمستان 1385 زمستان 1387 بهار 1388 تابستان 1388 پاییز 1388 زمستان 1388 بهار 1389 بهار 89 پاییز 89 بهار 90 زمستان 90 لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی .: شهر عشق :. مذهب عشق پندار نیک دنیای واقعی ::::: نـو ر و ز ::::: حــضــرتــ تــنــهــایــ بــهــ هــمــ ریــخــتــهــ.... آمار وبلاگ
بازدید امروز :169
بازدید دیروز :23 مجموع بازدیدها : 261863 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|