• وبلاگ : .... «« " پرنده رانده شده از بهشت " »»‍‍ ....
  • يادداشت : aesculapius
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شيما 

    دوستش داشتم ودوستم نداشت

    من همه جا با اوبودم او از من فاصله داشت ،من به او مي انديشيدم واودرافكار دور ودارزش جائي براي من نداشت ، براي من تمام غريبه هاي شهر عابرين پياده، مردم كوچه وخيابان همه به طرز غريبي شبيه او بودند او ازمن جز يك فرم عينك زرد چيزي بياد نداشت ، من بخاطر وبراي او عاشق شدم عاشق تمام مردم دنيا، او به من ياد داد دوست داشتن برتر از عشق ست وخودش هيچ از اين تعليم بخاطر نداشت ، من سفر كردم براي آسودگي خاطر او ،او به من خنديد و گفت جاي خالي من هرگز براي او معني نداشت .