عشق یعنی : دفتر تلفن محرمانه نداشته باشی
عشق یعنی : مجبور نباشی تنهایی غذا بخوری
عشق یعنی :رازی بین من و تو
عشق یعنی : آرزوهاتونو به هم دیگه بگین
عشق یعنی : یه کیک خونگی برای روز تولدش
عشق یعنی : به هزار زبون بهش بگی دوستش داری
عشق یعنی : کسی که دلتو ببره
عشق یعنی : بعضی وقتها اشک زیاد ریختن
عشق یعنی : همین کنار هم بودن
عشق یعنی : همون نیرویی که توی فضا می چرخه
عشق یعنی:احساس فوق العاده ای که همه جادوروبرت هست
عشق یعنی : آدم احساس کنه زمین زیر پاش نیست
عشق یعنی : ضربه فنی شدن
عشق یعنی : کاری کنی که به جز عشق تو هیچی نبینه
عشق یعنی : این فکر که چقدر خوبه که اون تو رو بخواد
عشق یعنی : قشنگ ترین لباساتو براش بپوشی
عشق یعنی : ترانه که تو رو به یاد اون می ندازه
عشق یعنی : بزاری از خودش تعریف کنه
عشق یعنی : منتظر تلفنش باشی
عشق یعنی : بدونی واسه تولدش چه هدیه ای دوست داره
عشق یعنی : دیدن خوشحالیش
عشق یعنی : با نگاهت اونو به خودت جذب کنی
عشق یعنی : غرورش رو جریحه دار نکنی
عشق یعنی : سلیقه شو مسخره نکنی
عشق یعنی : فکر نکنی مجبوره تا ابد با تو بمونه
عشق یعنی : وقتی دیدنش کافیه تا تو رو از خود بی خود کنی
عشق یعنی : لباسی رو که برات خریده بپوشی
عشق یعنی : زیر نور مهتاب براش شعر بخونی
عشق یعنی : وقتی خوابه تماشاش کنی
عشق یعنی : بدون اون انگار توی بیابونه سر گردونی
عشق یعنی : دلشو نشکنی
عشق یعنی : وقتی اونو می بینی داغ کنی
عشق یعنی : واسش آوازه عاشقانه بخونی
عشق یعنی :مرتب ببریش بیرون
عشق یعنی : بهش بگی که بدون آرایشم قشنگه
عشق یعنی : نقطه ضعفاشو بشناسی
عشق یعنی : ستاره ی محبوبش باشی
من تو رو دوست دارم اندازه دنیا
نمیتونم که بمونم بی تو اینجا
شبا وقتی میمونم خسته و تنها
تا بیای میشمرم ثانیه ها را
تو همونی . سهم من از عاشقی و آشنایی
اگه دوری اگه نزدیک . با دل من همصدایی
غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی
واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا
غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی
واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا
من میخوام پنجره ها رو به خورشید وا بشه
شب دلتنگی از این خونه بره . تو بمونی
من میخوام روزای بد . روز آفتابی بشه
شب خاکستری . مهتابی بشه . تو بمونی
تو بمونی . تو که دستات داره بوی مهربونی
غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی
واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا
غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی
واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا
من میخوام پنجره ها رو به خورشید وا بشه
شب دلتنگی از این خونه بره . تو بمونی
من میخوام روزای بد . روز آفتابی بشه
شب خاکستری . مهتابی بشه . تو بمونی
تو بمونی . تو که دستات داره بوی مهربونی
غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی
واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا
غمگین و تنها بودم وقتی تو پیدا شدی . گل باغم شدی
واسه تشنگیها . یه بهانه تا من بمونم اینجا
زندگانی همه صورتکده یی از یادست
یاد یاران قدیم
یاد خویشان صمیم
زندگانی یادست
دلم از یاد کسان هر شبه در فریادست
پدر و مادر محجوب ز کف رفته ی ما
یک زمان هم نفس یودند همه شادان همه سرخوش همه گویا بودند
زندگی معنی داشت
ناگهان دییده ز دنیا بستند
با دل و دیده ی پاک
سر نهادند به خاک
یادشان در دل ما
روحشان در افلاک
روزگاری من و تو با فرزند
شاد و خندان این همه با هم بودیم
گرد هم عشق مجسم بودیم
ناله در خانه ی ما راه نداشت
بی خبر از غم عالم بودیم
کم کمک روز جدایی آمد
پاره های تن ما از بر ما دور شدند
نازنینان رفتند
خانه های دل ما یکسره بی نور شدند
گرچه رفتند ولی خاطره هاشان برجاست
یادشان در دل ماست
دل ما ناشادست
ای پسر باور کن
زندگانی یادست
دل به ایام مبند
با خبر باش که در طبع جهان بیدادست
خویشتن را مفریب شادی ما و تو بی بنیادست
خیمه هرجا بزنی روز دگر برباد ست
ای برادر هشدار
زندگانی یادست
دوستداران رفتند
همه یاران رفتند
مهربانان خفتند
گرد این بادیه گوید که سواران رفتند
سالخوردان مردند
غمگساران رفتند
در نگاه چه کسی چهره ی خود را نگریم
دلبران ماهوشان آینه داران رفتند
حال گلگشت به گلزاری نیست
گلعذاران رفتند
همه خویشان همه خوبان همه یاران رفتند
زندگانی یادست
یاد خویشان صمیم
یاد خوبان ندیم
یاد یاران قدیم
زندگانی یادست
دلم از یاد کسان هر شبه در فریادست
فردا اگر ز راه نمی آمد
من تا ابد کنار تو می ماندم
من تا ابد ترانهء عشقم را
در آفتاب عشق تو می خواندم
در پشت شیشه های اتاق تو
آن شب نگاه سرد سیاهی داشت
دالان دیدگان تو در ظلمت
گوئی به عمق روح تو راهی داشت
لغزیده بود در مه آئینه
تصویر ما شکسته و بی آهنگ
موی تو رنگ ساقهء گندم بود
موهای من ، خمیده و قیری رنگ
رازی درون سینهء من می سوخت
می خواستم که با تو سخن گوید
اما صدایم از گره کوته بود
در سایه، بوته هیچ نمی روید !
زآنجا نگاه خستهء من پر زد
آشفته گرد پیکر من چرخید
در چارچوب قاب طلائی رنگ
چشم (( مسیح)) بر غم من خندید
دیدم اتاق درهم و مغشوش است
در پای من کتاب تو افتاده
سنجاق های گیسوی من آن جا
بر روی تختخواب تو افتاده
از خانهء بلوری ماهی ها
دیگر صدای آب نمی آید
فکر چه بود گربهء پیر تو
کو را به دیده خواب نمی آمد
بار دگر نگاه پریشانم
برگشت لال و خسته به سوی تو
می خواستم که با تو سخن گوید
اما خموش ماند به روی تو
آنگه ستارگان سپید اشک
سوسو زدند در شب مژگانم
دیدم که دست های تو چون ابری
آمد به سوی صورت حیرانم
دیدم که بال گرم نفس هایت
سائیده شد به گردن سرد من
گوئی نسیم گمشده ای پیچید
در بوته های وحشی درد من
دستی درون سینهء من می ریخت
سرب سکوت و دانهء خاموشی
من خسته زین کشاکش دردآلود
رفتم به سوی شهر فراموشی
بردم ز یاد اندوه فردا را
گفتم سفر فسانهء تلخی بود
ناگه به روی زندگیم گسترد
آن لحظهء طلائی عطرآلود
آن شب من از لبان تو نوشیدم
آوازهای شاد طبیعت را
آن شب به کام عشق من افشاندی
ز آن بوسه قطرهء ابدیت را
کی بود که با اشکای تو یه آسمون ستاره ساخت
کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت
کی بود که با نگاه تو خواب و خیال عشقو دید
کی بود که تنها واسه تو از همه دنیا دل برید
نگو کی بود کجایی بود اونکه برات دیوونه بود
رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود
من بودم اونکه دلشو ساده به پای تو گذاشت
اونکه واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت
من بودم اونکه آخر عشق تو رو خوند
اونکه به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوند
حسرت دوست داشتن تو همیشگی بوده و هست
کاش می رسید به گوش تو صدای قلبی که شکست
نازنینم...
به شکرانه سوز و گدازی که هدیه دلم کردی
اشکهایم را جاری قدمگاه دیده ات می کنم
شاید محیا شود برای قدوم مبارک نگاهت
دیده ات را برگردان به سویم که سخت مشتاقت هستم...
آن یار که عهد دوستداری بشکست
می رفت و منش گرفته دامن در دست
می گفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست!!!...
اگه با دیدن من غم تو دلت جا می گیره...
می میرم که تا ابد قلب تو آروم بگیره...
اگه با بودن من باغ تو ویرونه می شه...
می رم اما می دونم دل بی تو ویرونه می شه...
مرحمی از شب چشمات واسه دردام نداری...
خورشیدی اما خبر از تن سردم نداری...
وقتی که دوستت دارم
گلها زیباترند و آفتاب درخشان تر
وقتی که دوستت دارم
درختان سرو بلندترند و آسمان آبی تر
بگذار دوستت بدارم
و چگونه دشتها سیراب می گردند...
بگذار دوستت بدارم
وقتی که دوستت دارم همه گلها سرخ می شوند
و دشت پر از عشق می گردد
بگذار دوستت بدارم وقتی که دوستت دارم...
ابرها شکوفا می شوند و از آسمان باران یاس می بارد
بگذار دوستت بدارم
ببین که چگونه با عشق تو می پیوندم با خدا? آسمان و مهتاب
و چگونه زندگی دوباره در من آغاز می گردد...
بگذار دوستت بدارم...
خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین? به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت سادس
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جادس
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو? همینه رسم این دنیا
هنوز هم فراموشت نکرده ام
با اینکه فراموش شده ام
هنوز هم صدایت را می شنوم
با اینکه صدایم نکرده ای
هنوز هم همه جا می بینمت
با اینکه به دیدنم نیامده ای
هنوز هم با عشق تو پا برجام
با اینکه خودت را زیر بار عشق دیگری شکسته ای
هنوز هم همانقدر مقدس دوست می دارمت
با اینکه زندگی خود را به تباهی کشانده ای
هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند
با اینکه چشم به چشم دیگری دوخته ای
هنوز هم دلواپس دل نگرانی های توام
با اینکه از همه آدما بریده ای
هنوز هم نمی توانم گرد غم را روی صورتت تحمل کنم
با این که شنیدم خودت را باخته ای
هنوز هم دوست دارم شانه ام تکیه گاهی برای شانه ات باشد
با اینکه شانه هایم زیر بار این عشق? شکسته است
هنوز هم از امید حرف می زنم
با اینکه تو از زندگی خداحافظی کرده ای
هنوز هم نمی دانم دست سرنوشت چرا گره دوستی ما را
گسست
با این همه می دانم:
من هنوز به تو ایمان دارم و تو............
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند
یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو
خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی
تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی
...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
پاییز 1387
تابستان 1387 بهار 1387 زمستان 1386 بهار 1386 زمستان 1385 زمستان 1387 بهار 1388 تابستان 1388 پاییز 1388 زمستان 1388 بهار 1389 بهار 89 پاییز 89 بهار 90 زمستان 90 لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی .: شهر عشق :. مذهب عشق پندار نیک دنیای واقعی ::::: نـو ر و ز ::::: حــضــرتــ تــنــهــایــ بــهــ هــمــ ریــخــتــهــ.... آمار وبلاگ
بازدید امروز :143
بازدید دیروز :23 مجموع بازدیدها : 261837 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|