برای رسیدن به هدف و مقصود بهترین راه آن است که از راه راست رو نگرداند و از گناه بپرهیزد ، بی گمان آرام ، و کام و نام نصیبش می شود . بزرگمهر بختگان
دوستم نداشت دروغ میگفت هر بار که بسراغم می آمد با گریه میگفتم راستش را بگو اگر مهر به دیگری داری ترا می بخشم . و باز خنده ای میکرد و میگفت جز تو مهر به کسی ندارم. تا اینکه یکروز با گریه بسراغم آمد . گفت مرا ببخش به تو دروغ گفتم . دل بدیگری دارم. خنده تلخی کردم و گفتم من هم بتو دروغ گفتم ترا نمی بخشم
روزی که به دنیا آمدم صدایی در گوشم طنین افکند که تا اخر عمر با من خواهد ماند!
گفتم کیستی؟ گفت : غم .
خیال میکردم غم نام عروسکی است که میتوان با آن بازی کرد. ولی حالا فهمیدم که : خود عروسکی هستم بازیچه ی دست غم .
زندگی همانند زنگ درس نقاشی کردن است با مداد رنگی ولی بدون پاک کن زندگی درس حساب است، خوبیها را جمع، بدیها را کم ، خوشیها را ضرب و شادیها را تقسیم کنیم. زندگی تفریح است میان تولد و مرگ و در نهایت زندگی نکن برای مردن، بمیر برای زندگی کردن
کاش می شد بار دیگر سرنوشت از سر نوشت کاش می شد هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست با محبت , با وفا , با مهربانیها نوشت کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت ...
مهربانم تو بگو بعد از تو از کدام دریچه ی آسمان به تماشا بنشینم و با کدام واژه عشق را معنا کنم ؟ بی تو همه ی فصلها خاکستری و همه ی ستاره ها خاموشند. کیفر شکستن دل من چند جاده غربت و چند آسمان تنهایی است باور کن من هنوز هم به قداست چشمان تو ایمان دارم برای او که وسط قلبش اندازه ی تمام عاشقانه های روی زمین است .
وقتی که تو را دیدم بذر عشق در قلبم کاشته شد با محبت آن را آبیاری کردم و با لطافت آن را نورانی کردم و اینک عشقت در قلبم سر به فلک کشیده و جوانه های خاطره را به میوه های آرزو سپرده من با دستان انتظار میوه هایت را می چینم و لبریز از امید فریاد می کشم تک درخت عشق و امید و آرزوی من با تمام وجود دوستت دارم .
چند صباحی است که دل را معبد عشقت نهادم و از فراسوی فاصله ها نگاه مهربانت را بر خود خریدم روزگاری بود که تنهاییم را با مرغان آسمان تقسیم می نمودم و همراه با بارش باران دل تنهایم را نوازش می کردم تا اینکه نامت را شنیدم و همانا عشق بزرگت را با دنیای تنهاییم تعویض نمودم مهربانا اگر روزی یاد من در قلبت از بین رفت شکایتی ندارم زیرا یاد تو را با خود همراه خواهم کرد
در چشمانت چیست که مرا به سوی خود میکشد؟ در گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را میطلبد ؟ در آینه چشمهایم بنگر چه میبینی؟ آیا میبینی که تو را میبیند؟ صدای طپش قلبم را میشنوی که فریاد میزند دوستت دارم دوست ندارم که بگویم دوستت دارم دوست دارم که بدانی دوستت دارم
نترس.پیش برو.ادامه بده.آنها همواره در کنار تو خواهند بود.
لحظه به لحظه،ثانیه به ثانیه آنها تو را زیر نظر دارند.آنها ازهمه
مهربانترند،دلسوزترند،.....
هرگاه احساس ترس و لغزش کردی دستت را در دست آنها
بگذار و مصمم قدم بردار و آن سه پشتیبان تو هستند:
?.خدا که از همه دلسوزتر است و همانند مادری که فرزندش
را راهی امتحانی سخت می کند نگران توست.پس تنهایت
نمی گذارد و در کنارت می ماند همیشه و هرجا و هر لحظه.
?.مادر که هرچه بگویم کم گفته ام او که با زیباترین کلمات به
تو اعتماد به نفس می دهد و اینگونه تو را یاری می کند.
?.پدر که همچون کوه در پشتت ایستاده و به تو این اطمینان
را می دهد که قدم هایت را محکم تر برداری.
پس پیش برو و نترس که همواره سه نیروی زیبا تو را یاری
می دهند.
هیچ وقت دل به کسی نبند…
چون این دنیا این قدر کوچیکه که توش دو تا دل کنار هم جا نمیشه ...
ولی اگه دل بستی…… هیچ وقت ازش جدا نشو چون این دنیا اینقدر بزرگه که دیگه پیداش نمیکنی…
تولستوی: زمان فقط حال است و آن حال است و مهمترین فرد کسی است که او را حال می بینی.
جان مورفی: اینکه جهت باد به کدام طرف است مهم نیست مهم این است که تو بادبان را به کدام طرف می چرخانی.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------_________________________________________________________________ ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کاش می شد بار دیگر سرنوشت از سر نوشت کاش می شد هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست با محبت , با وفا , با مهربانیها نوشت کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت...
خاطره ی شادیهای دیروز تلخ ترین غمی است که امروز دارم !!!
چه کوتاه مسافر کاروانسرای قلبم شدی . سیرآب شدی و گذر کردی ...
می دونی فاصله ی بین انگشتات واسه چیه ؟! واسه ی اینه که یه نفر دیگه با انگشتاش این جای خالی رو پر کنه پس به دنبال دستی باش که تا ابد بتونه دستت رو بگیره !!!
اگر بهترین دوستم نیستی پس لا اقل بهترین دشمنم باش اگر غمخوارم نیستی لا اقل بزرگترین غمم باش هر چه هستی همیشه بهترین باش چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند پس لا اقل در بدترین خاطره هایم بهترین باش !
دستت رو بذار روی قلبت ; این ساعت عمرته که داره تیک تیک می کنه . جالبه همونی که بهت زندگی میده . برات شمارش معکوس رو شروع کرده. منتظر باش اما معطل نشو. تحمل کن اما توقف نکن . قاطع باش اما لج باز نباش . صریح باش اما گستاخ نباش . بگو آره اما نگو حتما . بگو نه ولی نگو ابدا ...
هیچ وقت به هم نمی رسن
سر کلاس ریاضی بود که استاد اومد رو تخته دو خط موازی کشید خط پایینی نگاهی به خط بالایی کردو تو دلش عاشقش شد خط بالایی هم نگاهی به خط پایینی کردو اونم عاشقش شد در همین هنگام بود که استاد داد زد و گفت که دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسن .
عشق مانند جنگ است آسان برای شروع مشکل برای پایان غیر ممکن برای فراموش کردن !
هیچ وقت از دوست داشتن انصراف نده حتی اگه کسی بهت دروغ گفته باشه بازم بهش فرصت بده چون روزی فرا می رسه که خودت محتاج فرصت دادن دیگران می شی !!!
هیچ کدوممون نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که هیچ وقت نشکنه ! ولی حداقل می تونیم بهش یاد بدیم که وقتی شکست لبه ی تیزش دست اونی رو که شکستتش رو نبره ...
یکی بهم گفت آدم توی عاشقی مثل سیگار باشه ! گفتم چطور ؟! گفت سیگار با اینکه می دونه آخرش زیر پا لهش می کنن ولی بازم تا آخرش به پای آدم می سوزه !!!
یه نفر یه جایی همه ی رویاهاش لبخند توا و زمانی که به تو فکر می کنه احساس می کنه که زندگی واقعا با ارزشه ... پس این حس و ازش نگیر !
اگه کسی رو دوست داشته باشی نمی تونی تو چشاش زل بزنی نمی تونی دوریشو تحمل کنی نمی تونی بهش بگی چقدر می خوایش نمیتونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری ... واسه همینه که عاشقا دیوونه می شن !
مرگ از زندگی پرسید : آن چیست که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم؟ زندگی لبخندی زد و گفت : دروغهایی که در من نهفته است و حقیقتی که تو در وجودت داری !
مهربانم تو بگو بعد از تو از کدام دریچه ی آسمان به تماشا بنشینم و با کدام واژه عشق را معنا کنم ؟ بی تو همه ی فصلها خاکستری و همه ی ستاره ها خاموشند. کیفر شکستن دل من چند جاده غربت و چند آسمان تنهایی است باور کن من هنوز هم به قداست چشمان تو ایمان دارم برای او که وسط قلبش اندازه ی تمام عاشقانه های روی زمین است .
اگه همخونه می خوای "من" اگه دیوونه می خوای "من" بیا باهم باشیم کاشکی چشمات مال من بود تو سرت خیال من بود مثل من که آرزومی آرزوت مثال من بود.
کاش ای تنها امید زندگانیم می توانستم فراموشت کنم !
با اشک شوقی بر جاده ی قلبت قدم نهادم و پرچم عشق را در بلندای آن قرار دادم تا هوا خواهانت بدانند که تیر عشقت بر قلبم نشسته است ...
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون زنده بگوری
از دور گل سرخی دیدم توجهم را به خود جلب کرد جلو رفتم بو کردم و با دقت گلبرگهایش را نگریستم عاشقش شدم هر چه بیشتر نگاهش می کردم بیشتر عاشقش می شدم
آن لحظه که در کلبه ی تنهایی خویش چشم به در دوخته بودم تو آمدی و غم و اندوه را از بین بردی .
آن شب که ماه کامل است به راحتی می توانم عکس تو را در آسمان ببینم .
بی تو زندگی تلخ تر از شرمی است مستمر کدام اندوه ات را بگردم ؟ نبودنت یا در بند بودنت را ؟
نمیدانم تو از کجا وارد دنیای آبی قلبم شدی آمدی تا به من بگویی که عشق در گرو محبت و محبت در گرو لبخند توست .
لبخند تو خلاصه ی خوبیهاست ! شیرین ترین لبخندت را برای لحظه ی دیدار نگه دار و من هم زیبا ترین غزلم را برای شب شعر چشمانت نگه داشته ام .
چند صباحی است که دل را معبد عشقت نهادم و از فراسوی فاصله ها نگاه مهربانت را بر خود خریدم روزگاری بود که تنهاییم را با مرغان آسمان تقسیم می نمودم و همراه با بارش باران دل تنهایم را نوازش می کردم تا اینکه نامت را شنیدم و همانا عشق بزرگت را با دنیای تنهاییم تعویض نمودم مهربانا اگر روزی یاد من در قلبت از بین رفت شکایتی ندارم زیرا یاد تو را با خود همراه خواهم کرد .
ای کاش می دانستم پس از مرگ من چه کسی اولین اشک را خواهد ریخت و آخرین کسی که مرا از یاد خواهد برد کیست ؟!!!
هر کس که گفت بهر تو مردم دروغ گفت من راست گفتم که برای تو زنده ام !
ای کاش از روز اول نمی دیدمت و از شراره های بی رحمانه ی نگاهت نمی سوختم !
افسوس که در نگاهت سوختم و در آرزوی دومین نگاهت خاکستر شدم !
تا تو می خندی به رویم با نگاه سبز وحشی زندگی را با همه بی اعتباری دوست دارم .
عشق راز پنهان تمدن و شعر سر مکتوب انسان است .
ای عشق تو کدامین قله ی بلند پیروزی رافتح کرده ای که اینچنین پر غروری ؟!
مهربانم ای تک ستاره ی آسمان زندگیم و ای تنهاترین بهانه برای زنده ماندنم از صمیم قلب دوستت دارم .
ای کاش بهای دیدنت جان بود تا با تیغ عشقت خود را قربانیت می کردم .
ای کاش قطره اشکی بودم که از روی چشمانت زاده می شدم بر روی گونه هایت زندگی می کردم و بر روی لبانت جان می سپردم .
عشق حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد عشق آن نیست که لب تاقچه ی خاطره ها از یاد من و تو برود .
ای رویای زنده ی من تو یک فرشته ی مجسمی برای من .
امان از آن زمانی که قلب عاشقی گرفتار خزان یک جدایی شود .
ای کاغذ سفید که سنگینی بارها و دردهایم را به دوش می کشی بار دیگر به رویت برایش می نویسم که چقدر دوستش می دارم .
گویند که شیشه ها هیچ احساس ندارند ولی وقتی روی شیشه ی بخار گرفته ی اتاقم نوشتم " نمی دانی چقدر دوستش می دارم " بارها گریه کرد .
اگر زیستن را دوست می داشتم در تولدم نمی گریستم .
عشق تنها مرضی است که بیمار از آن لذت می برد .
دیشب من عاشق به در خانه ی معشوق رفتم مست انگشت به در زدم گمان کردم هست همسایه سر از خانه بیرون آورد و گفت او ماه عسل رفته و سپس پنجره را بست .
چون غروب خیلی قشنگه تو خود خود غروبی چی بگم قحطی واژه ست هر چی هستی خیلی خوبی .
نمی دانم هنگام فراق و غربت بگریم یا بخندم ولی با اطمینان از فرسنگها فاصله ها به تو می گویم که عزیزم یادت همیشه در ذهن من خواهد ماند و تا همیشه دوستت دارم .
ای مادرم ای ناب ترین غزل زندگیم زیبا ترین واژه ها را باید وام گرفت برای توصیف تو ای بهترینم سوگند به آفتاب به مهتاب که از نفسیر کردن دل دریاییت ناتوانم و با واژه های بی تکلف فقط می توانم بگویم خیلی زیاد دوستت دارم مادر عزیزم .
وقتی که تو را دیدم بذر عشق در قلبم کاشته شد با محبت آن را آبیاری کردم و با لطافت آن را نورانی کردم و اینک عشقت در قلبم سر به فلک کشیده و جوانه های خاطره را به میوه های آرزو سپرده من با دستان انتظار میوه هایت را می چینم و لبریز از امید فریاد می کشم تک درخت عشق و امید و آرزوی من با تمام وجود دوستت دارم .
کاش تکرار لحظه ها تکرار با تو بودن بود .
اگر صد سال پس از مرگم گورم را بشکافی خواهی دید روی قلبم نوشته شده است دوستت دارم.
کلماتی که بعد از خواندن کلمه ی نورانی مادر به ذهن خطور می کند : مهربان ، سنگ صبورزندگی ، تمام هستی ، خوبیها ، پاکی ها ، و هر چقدر هم بگیم بازم کمه چن تا هم شما یادآوری کنین ....
گریه می کنم تا تو را در اشکهایم ظاهر کنم زود اشکهایم را پاک میکنم تا کسی تو را نبیند .
یکی گفت : عشق به معنای زندگی با شخصی نیست که دوستش دارید بلکه به معنای زندگی با شخصی است که بدون حضورش قادر به ادامه ی حیات نباشید .
شیشه ی پنجره را باران شست ، از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟...
تو مانند مژده ی نو بهاری بودی که در دل من شکوفا شدی دوستت دارم تا قلب آسمانها ...
در آن هنگام که طوفان زندگی مرا در تلاطم های خود به هر سو می کشاند من در فراسوی کوره راه زندگی منتظر فشردن دستان گرم تو بودم .
دوستت دارم ای کسی که دریای رویاهایم در آبی چشمانت خلاصه می شود .
شکفتن هیچ گلی به زیبایی لبخند مادر نیست .
نگاهت را برای فردایم نگه دار که بی نگاهت خواهم مرد .
اگر معلم دینی بودم میگفتم بعد از خدا باید تو را پرستش کرد ، اگر معلم هنر بودم می گفتم هنر زیبایی روی تو خلاصه می شود ، اگر معلم جغرافیا بودم می گفتم خوش آب و هوا ترین نقطه ی زمین در کنار توست اگر معلم زبان بودم می گفتم I Love You
اگر عاشق شدن گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است .
در برگ برگ صفحات قاموس بی انتها آن گونه که شایسته ی تو باشد ، گفتم شاید عشق گویا ترین و پر معنا ترین واژه ای باشد که بتواند وسعت بی انتهای وجود تو را بسراید ، بدان که تا نفس در سینه دارم دوستت دارم .
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنارش باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید...
هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد ... باعث ریختن اشک های تو نمی شود...
تنها دوراه برای مواجهه با مشکلات وجود دارد : یا آنها را عوض کنید و یا شیوه نگریستن به آنها را تغییر دهید ....
دیگران را دوست بدارید،منتظر نباشید آنها شما را دوست بدارند..
شادمان شدن آسان است اما شادمان ماندن دشوار...
نباید دنبال خوشبختی بود باید آن را اتفاقی در راه پیدا کرد...
نمی دانم محبت را بـر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود
بـرچـه گلـی بـنویـسم که هـرگز پرپر نشـود
بـر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود
بـر چه آبـی بنویسم که هـرگز گل آلود نشود
وسرانجام بـر چه قلـبی بنویسم که هـرگز سـنگ نشود
در خواب ناز بودم
شبی دیدم کسی در میزند.
در را گشودم روی او دیدم غم است در میزند.
ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا
غم با این همه بیگانگی هر شب به من سر میزند
تو را به دادگاه خواهند کشید ......
شاید به حبس ابد محکوم شوی.
جزییات جنایتت معلوم نیست
اما.....
اثر انگشت تو را روی قلب شکسته ام یافته اند .....
** دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم.
**هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.
**اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.
**دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند .
**بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید .
**هرگز لبخند را ترک نکن ‚ حتی وقتی ناراحتی چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.
**تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.
**هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران .
**شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را ، به این ترتیب. وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی.
**به چیزی که گذشت غم مخور ، به آن چه پس از آن آمد لبخند بزن .
**همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند ، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده ، دوباره اعتماد نکنی.
**خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد .
**زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری .
روزها یکی پس از دیگری?و شبها را نیز بدون او سپری می کنم?ولی هیچ گاه او را از خود دور نمی بینم و تنهایی را احساس نمی کنم.
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه یادم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم ...
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام....بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فروریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آمد تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
روز اول که نگاهم به تمنای تو پر زد
چو کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتادم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم نتوانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم..نگسستم نرمیدم.
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
مینویسم از تو
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم.
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.
پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ،
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...!!.
با کدامین واژه تو را ستایش کنم که هر چه می گردم جمله ای نمی یابم
که خوبیهای تو را معنی کند و بیانگر همهً خوبیهای تو باشد
تو یی که بر کویر زندگیم یک باره باران مهر می شوی و غمهایم را می شویی
تو یی که هر وقت دلتنگ می شوم آغوش پر مهرت را بر رویم می گشایی وبا
دستان نوا ز ش گر ت غبار غم از چهره ا م می زدایی هر گاه تو را استوار بر سجا ده
نمازت می بینم اشک در چشمانم حلقه می بندد و آ ن گاه هست که می خواهم با
یک بغل گل سرخ تو را در آغوش بگیرم و بگوییم دوستت دارم ای مادر.
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره/ چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره/ واسه من تنهایی درده/ درده هیچ کس را ندشتم/ هر گل پژمردهای را تو کویر سینه کاشتم
شیشه ی پنجره را باران شست... از دل من اما... چه کسی ، نقش تو را... خواهد شست...؟؟
می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشماتو میبندی؟ یا وقتی گریه کنی چشما تو میبندی؟ حتی بخوای کسی روببوسی چشماترو می بندی؟ چون قشنگترین چیزهای این دنیا قابل دیدن نیست
بگذار ابریترین شعرهایم را با غریب ترین لهجه بخوانم
این عادت من است که هر غروب بر ایوان دلتنگیم می نشینم
و خویش را مرور می کنم....
شبهای زمستانی قلبم را چراغی نیست و ظلمت روحم را،
روشنایی ودر انزوای تنهائیم کور سوی امید را نمی بینم
چه بس شبها که دلتنگی صورتم راشسته و خواهد شست
وچه بسیار روزهایی که بی قرارت بودم ولی ...
غم هجران لحظه به لحظه به مرگ نز دیکترم خواهد کرد
وهیچ کس راز دلتنگیهایم را نخواهد فهمید وهیچ چیز برلب
نخواهم آوردچرا که من گر فتار سنگینی سکوتی هستم که
گویا قبل از هر فریادی لازم است...
نسیم دلنواز و روح انگیز عشق را تا آخرین لحظه حیات در دل نگه میدارم تا در آن لحظه هم عاشق باشم و در آخرین برگ خداحافظی ام می نگارم:
عشق برایم یک عادت بود،یک حاجت بود که من ازمعبودم گرفتم و به محبوبم هدیه کردم
براى امروز و فردا عهد مى بندم , نهایت شادى را به تو هدیه کنم عهد مى بندم نه در صداقت تو شک کنم و نه بى اعتماد بلکه حیات تورا با رشد و ژرفای بیشترى غنا بخشم , عهد مى بندم هرگز تلاش نکنم تا تو را تغییر دهم بلکه تغییراتى را که خود ِ میپذیرى بپذیرم و محبت تو را مى پذیرم بى آنکه دغدغه فردا داشته باشم , چون میدانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم گرم خودش رادر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را "دکتر علی شریعتی "
هیچ وقت دل به کسی نبند…
چون این دنیا این قدر کوچیکه که توش دو تا دل کنار هم جا نمیشه ...
ولی اگه دل بستی…… هیچ وقت ازش جدا نشو چون این دنیا اینقدر بزرگه که دیگه پیداش نمیکنی…
نمی دانم محبت را بـر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود
بـرچـه گلـی بـنویـسم که هـرگز پرپر نشـود
بـر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود
بـر چه آبـی بنویسم که هـرگز گل آلود نشود
وسرانجام بـر چه قلـبی بنویسم که هـرگز سـنگ نشود
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنارش باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید...
هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد ... باعث ریختن اشک های تو نمی شود...
تنها دوراه برای مواجهه با مشکلات وجود دارد : یا آنها را عوض کنید و یا شیوه نگریستن به آنها را تغییر دهید ....
دیگران را دوست بدارید،منتظر نباشید آنها شما را دوست بدارند..
شادمان شدن آسان است اما شادمان ماندن دشوار...
نباید دنبال خوشبختی بود باید آن را اتفاقی در راه پیدا کرد...
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
پاییز 1387
تابستان 1387 بهار 1387 زمستان 1386 بهار 1386 زمستان 1385 زمستان 1387 بهار 1388 تابستان 1388 پاییز 1388 زمستان 1388 بهار 1389 بهار 89 پاییز 89 بهار 90 زمستان 90 لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی .: شهر عشق :. مذهب عشق پندار نیک دنیای واقعی ::::: نـو ر و ز ::::: حــضــرتــ تــنــهــایــ بــهــ هــمــ ریــخــتــهــ.... آمار وبلاگ
بازدید امروز :59
بازدید دیروز :23 مجموع بازدیدها : 261753 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|