.
تو ای عزیزم .. نازنینم .. خوب من .. هم بغض دیرینم .. امید لحظه های سرد تاریکی .. چراغ
راه تنهایی .. گل زیبای صحرای من .. در این ساعت که همراه سکوت .. خسته شهرم .. صدای
خسته قلب من را گوش کن تا با تو برگردم .. که زیبایم تو با احساس و الفت آشنا هستی و از
جمع ناجوانمردان جدا هستی .. تو چون رنگ شعاعی می روی در بیکران شب ومن دنبال تو
سردرگم و تنها میان جاده های سرد می ایستم .. تو با شوق و عطوفت می زنی بر برگ گل
بوسه .. من از راز و آواز تو محظوظم .. تو چون موج صدایی نغز می پیچی به گوش شب و من
چون بوف کوری در شب تاریکی به دنبال صدایت راه می پویم ... تو چون روحی میان باغهای
شاد می گردی و من رعد تو را در یاد سبز باغ می جویم ... تو چون عطر دل انگیزی می آمیزی
به جان گل و من عطرت زگلبرگ لطیف یاس می بویم .. تو چون الماس لبریزی از برگ و رنگهای
ناب و من رنگ وجودت را نیک می دانم .. تو چون یاقوت .. قلبی غرق خون داری و من این را از
چشمهای بلورینت می خوانم .. تو چون ابر بهاری .. مملویی از هق هق گریه و من با غربت
چشمم به جای چشمهای تو سخت می بارم.. تو همچون آیه ای غرق گل و نوری که من در
سینه ام محفوظ می دارم .. تو زیبایی .. مثل ماه زیبایی .. تو چون خورشید گرما بخش و پر
نوری .. تو همچون سرو رعنایی .. تو لبریزی .. تو از اوهام صدای عشق لبریزی .. تو در جام
سکوت شب ... شراب کهنه فریاد می ریزی ................
.
روزها و لحظه ها در پی هم می گذرند و زمانی به خودمی آییم
که به آخر خط رسیده ایم ... کمک کن تا از این لحظاتبه خوبی
استفاده کنیم ... و شکستهایمان قدمی باشد برایپیروزیهایمان...
خدایا!!!
اگر من بنده بدی هستم تو دنیایی خوبی و مهربانی هستی....
من به امید تو روزها را به شب و شبها را به روز میرسانم ...
هر آن دم که به یاد تو می افتم آرامشی دروجودم حکمفرما می شود ..
نمی دانم کی خواهی آمد ، آشنای دل ! تویی که هنوز به حقیقت نمی دانم کیستی ؟
تویی که یک روز غروب بر حاشیه دلم قدم می گذاری واحساس حضورت مرا قلقلک می دهد .
همه نوشته ها تو را گفته اند و همه کتاب ها تو را خوانده اند ، ولی کمتر چشمی تو را در
خواب دیده است . تو سرچشمه بهترین های عالم هستی ، مرا خوب می شناسی ، ولی
من هنوز نمی شناسمت . تو را در لابه لای صفحات نمی توانم بیابم .
تو احساس گم من هستی که در روز جمعه ، بر منطق احساس من جاری می شوی ،
هیچ می دانی ، که من همانی هستم که هیچگاه ندیدمت ؛ چون حضور تو را حس کرده ام ،
ولی ظهور تو را هنوز نه ، تا دیگر دلم میان بودن یا نبودن مردد نشود .
کاش می دانستی ... کاش با موجهای غم چشمهایمان آشنا بودی ...کاش می شد که با بالهای مهرت ...
گونه های سردمان را نوازش دهی ...کاش می شد در شبی مهتابی ... برایمان بهاران مهر را به ارمغان
می آوردی ... چشمان انتظار ، سالهاست که در حسرت نگاه سبز تو به اشک نشسته و سالهاست که لبان
خشکید? زمان ، در آرزوی سای? سرخ لبخندی ، التماست می کند ... دیریست که پرند? زخمی دلها پرواز را
تمنا می کند و نیلوفران وجود ، پژمرده شده اند ... چند صباحی است که صمیمیّت شقایقها احساس نشده
و آواز خوش چکاوکان را کسی نشنیده است ... اینک منتظر طلوعی تازه هستیم و فرصتی برای تازه شدن ...
فرصتیکه با طلوع سپیدت ، خارهای غم عشقت را که بر دامانمان آویخته شده است ، ریشه کن کنی ...
ای همنفس !!! بیا و در کنار ما باش و بگذار پاییز قلبمان از میان رود ... بیا و در قلبمان آشیانه ای بساز ...
آشیانه ای از حقیقتها ؛ آشیانه ای از دوستیها ... بیا تا ما نیز همگام با تو صداقت پیشه کنیم ... بیا و با تابیدنت
به دشت سینه هایمان ، وجودمان را گل افشان کن ... بیا و ببین که چطور زنجیر? حرفهای دل شکسته مان را
به دل کبوتری می بندیم و هر آدینه به سوی آسمان روانه می کنیم ...
ای هم کیش نیلوفران باغ !!! ای مهربان !!! جوانه های عشقمان را دریاب که در کویر نیاز باران،مهرت را ملتمسانه
انتظار می کشند ... آفتابگردان وجودمان را ببین که رو به سوی آسمان ، خورشید دلت را آرزو می کند ... درخت
سبز انتظار را ببین که در موج ملتمسان? نگاههای گرممان ، دم به دم بارور می شود ... دستهایمان را ببین که
گرمی دستان تو را می پویند ... و قلبهایمان را که سالیانی است به انتظار تپشی سرخ نشسته اند ...
بیا که امیدمان با توست .....
کاش هیچ وقت صداقت آدم ها رو به حساب سادگیشون نذاریم .
البته سادگی چند نوعه و ظاهرا شما منو . . . هم فرض کردید ،
وقتی به صفحات قبلی وبلاگتون نگاه کردم ، دیدم که
خیلی پیشتر از اینکه بپرسید ، شعرا رو از وبلاگم کپی کردید و
در وبلاگتون قرار دادید ، تا جایی که دقیقا یادمه روزی که زهرا
به من زنگ زد ، سوم اردیبهشت بود ، یعنی همون روزی که
شما یه شعر به من و ایشون تقدیم کردید و برای اولین بار اسم منو آوردید .
اون زمان فکر کردم که شما هم مثل من ، صادقانه برخورد کردید
اما تاریخ نوشته های قبلیتون چیز دیگه ای می گفت .
خوبه که اشعار منو پاک کنید .
اگه اینا رو می گم برای اینه که چیزی توی دلم نمونده باشه و
گفته باشم وگرنه خداوند خودش شاهد احوال ما هست .
دیشب نبودی تا ببینی
باران چه غوغایی به پا کرد
چشمان من در انتظارت
خواب و صبوری را رها کرد
دیشب هیههوی درختان
یاد آور آن روز ها بود
گویی تمام خاطراتم
با اشک باران آشنا بود
دیشب نبودی تا ببینی
دلتنگی ام در باد گم شد
همچون صدای ناله ای دور
در های و هوی باد گم شد
گفتم به خود دیدی که آخر
او از دیار عشق کوچید
یادش میان باد و باران
در ذهن کوچه باز پیچید
دیشب نبودی تا ببینی
باران چه غوغایی به پا کرد
چشمان من در انتظارت
خواب و صبوری را رها کرد
آن شب انگار سحر گم شده بود
پشت اندوه سراسینه باد
شب کوچ تو از این پنجره ها
شب طولانی ماه
آن شب انگار شب حادثه بود
و همان سایه سنگین غرور
بغض ویران مرا پنهان کرد
و تو رفتی که دگر هیچ شبی باز نگردی
چشم من خیره به راهت
شب و روز به امیدی که تو از راه بیایی
و ببینی
همه پنجره ها بی تو شکستند
شب کوچ تو از این دلهره ها
شب طولانی ماه
مگر از بودن من باز دل آزرده شدی تو
که سراسیمه از آن لحظه گذشتی
چشم من خیره به راهت شب و روز
به امیدی که تو از راه بیایی
و ببینی
که دگر از من و بیداد خزان
نیست نشانی...
دیشب نبودی تا ببینی
باران چه غوغایی به پا کرد
چشمان من در انتظارت
خواب و صبوری را رها کرد
دیشب هیههوی درختان
یاد آور آن روز ها بود
گویی تمام خاطراتم
با اشک باران آشنا بود
دیشب نبودی تا ببینی
دلتنگی ام در باد گم شد
همچون صدای ناله ای دور
در های و هوی باد گم شد
گفتم به خود دیدی که آخر
او از دیار عشق کوچید
یادش میان باد و باران
در ذهن کوچه باز پیچید
دیشب نبودی تا ببینی
باران چه غوغایی به پا کرد
چشمان من در انتظارت
خواب و صبوری را رها کرد
آن شب انگار سحر گم شده بود
پشت اندوه سراسینه باد
شب کوچ تو از این پنجره ها
شب طولانی ماه
آن شب انگار شب حادثه بود
و همان سایه سنگین غرور
بغض ویران مرا پنهان کرد
و تو رفتی که دگر هیچ شبی باز نگردی
چشم من خیره به راهت
شب و روز به امیدی که تو از راه بیایی
و ببینی
همه پنجره ها بی تو شکستند
شب کوچ تو از این دلهره ها
شب طولانی ماه
مگر از بودن من باز دل آزرده شدی تو
که سراسیمه از آن لحظه گذشتی
چشم من خیره به راهت شب و روز
به امیدی که تو از راه بیایی
و ببینی
که دگر از من و بیداد خزان
نیست نشانی...
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
پاییز 1387
تابستان 1387 بهار 1387 زمستان 1386 بهار 1386 زمستان 1385 زمستان 1387 بهار 1388 تابستان 1388 پاییز 1388 زمستان 1388 بهار 1389 بهار 89 پاییز 89 بهار 90 زمستان 90 لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی .: شهر عشق :. مذهب عشق پندار نیک دنیای واقعی ::::: نـو ر و ز ::::: حــضــرتــ تــنــهــایــ بــهــ هــمــ ریــخــتــهــ.... آمار وبلاگ
بازدید امروز :3
بازدید دیروز :212 مجموع بازدیدها : 261909 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|