ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم
نام بلی چون بریم چون همه مست آمدیم
پیش ز ما جان ما خورد شراب الست
ما همه زان یک شراب مست الست آمدیم
خاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ریخت
ما همه زان جرعهی دوست به دست آمدیم
ساقی جام الست چون و سقیهم بگفت
ما ز پی نیستی عاشق هست آمدیم
دوست چهل بامداد در گل ما داشت دست
تا چو گل از دست دوست دست به دست آمدیم
شست درافکند یار بر سر دریای عشق
تا ز پی چل صباح جمله به شست آمدیم
خیز و دلا مست شو از می قدسی از آنک
ما نه بدین تیره جای بهر نشست آمدیم
دوست چو جبار بود هیچ شکستی نداشت
گفت شکست آورید ما به شکست آمدیم
گوهر عطار یافت قدر و بلندی ز عشق
گرچه ز تأثیر جسم جوهر پست آمدیم
گاهگاهی بگذار
که برای تو بگویم دل من
وسعت عشق تو را تاب نیاورد و شکست
گاهگاهی بگذار
که چنان پیچک سرسبز بهار
پای آن شاخه ی تبدار بمیرم یک شب...
من که در باور تو عاطفه ها را کشتم
گاهگاهی بگذار
که بگریم تا صبح
و بگویم دل من
از شکستن دلت شاد نگشت...
گاهگاهی بگذار
که برای تو همان هاله ی دور
و همان خاطره باشم
بگذار
گاهگاهی بگذار...
آنجا
ته ته دنیا
پرچین ها به دورمان
از برگ خشکید
دستت
وارونه نوشت :
فاصله
و کوله بار پاییز
تو را با خودش برد
تا در دلم
شور بزند
طعم خیس مه . . . باسپاس از دوست نازنینم که بااحساس قشنگش منو شرمنده مهربونیاش می کنه .........
انسان آزاد، همواره تو دریا را عزیز خواهی داشت !
دریا آیینهی توست ؛
تو در آن جان خود را به تماشا مینشینی،
در جریان بیپایان امواج این آیینه،
و روان تو مهلکهای نیست از مهلکهاش کمتر ژرف.
تو غوطهوری در تصویر خودت را خوش میداری؛
و با بدنت بدنش را در آغوش میکشی،
قلب تو گهگاه دیگر صدای خودش را نمیشنود
غروب می گوید : "
من تشنه ی سایه ام !"
ماه می گوید : " من تشنه ی ستارگان مغرب."
چشمه ی بلورین لب ها را طلب می کند.
و باد ، آه ها را .
من تشنه ی عطر ها و خنده هایم.
مشتاق سروده های نو
بی ماه و بی زنبق . . .
سردی قلبم دیگه دیدن نداره
کنایه و حرفهای سرد تو شنیدن نداره
جاده دیگه نای دویدن نداره
به آخر خط رسیدم
حتی دیگه اشکم باریدن نداره
گفتم یه روز تموم میشه
این غصه های بی کسیم
اشکهای تلخ بی صدام
نبودنت ، دلواپسیم
گفتم یه روز شروع میشه
طلوع شادیهای من
طلوع با تو بودن و غروب غم
اومدی تا پا روی غمهام بذاری
خورشید و تو میون شبهام بذاری
اما شدی خودت غمم
دزدیدی ماه و از شبم
سردی قلبم دیگه دیدن نداره
کنایه و حرفهای سرد تو شنیدن نداره
جاده دیگه نای دویدن نداره
به آخر خط رسیدم
مقصد من دیگه برام شوق رسیدن نداره
به آخر خط رسیدم
ای ستاره بی تو من تاریکم
بی تو من به انتها نزدیکم
شعر من از عشق تو نام گرفت
این همه غم از تو الهام گرفت
وای چه کردم من چه بود تقصیرم
که چنین بود بعد تو تقدیرم
تو نخواستی من تو ما باشیم
سرنوشت این بود که تنها باشیم
تو نیستی و صدای تو
هوای خوب این خونه است
صدایِ پایِ عطرِ گُل
صدای عشق دیوونست
تو از من دور و من دل تنگ
تو آبادی و من ویرون
همیشه قصه این بوده
یکی خندون یکی گریون
همیشه قصه این بوده
تو یک لحظه ، تو یک دیدار
یه زخم از زهر یک لبخند
تموم عمر فقط یک بار
پس از اون زخم پروردن
پس از اون عادت و تکرار
ولی نصف یه روح این ور
یه نیمه اون ور دیوار
خودت نیستی صدات مونده
صدات چشمام و گریونده
دلم روی زمین مونده
فقط از تو همین مونده
نفسهای عزیز من
صدای پای شب بو هاست
صدای باد و بوی نخل
هوای شرجی دریا ست
سکوت اینجا صدای تو
هوا اینجا هوای تو
پر از تکرار این حرفم
دلم تنگ برای تو
همیشه قصه این بوده
یا مرگ قصه یا آدم
ته دریا چه های عشق
می جوشن چشمه های غم
همیشه عشق یعنی زخم
همیشه شعر یعنی درد
تو در من جوشش شعری
صدای این لبای سرد
خودت نیستی صدات مونده
صدات چشمام و گریونده
دلم روی زمین مونده
فقط از تو همین مونده
غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم
از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم
فرقی نداره بی تو بهار مون با پاییز
نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز
غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست
اینجا ولی آسمون باریدنم بلد نیست
غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت
فدای برق ناز اون چشمای قشنگت
غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری
من که خودم می دونم که تو چقدر صبوری
غصه نخور مسافر بازم می آی به زودی
ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو می دونم هیچ کس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند
بهار تو بر می گردی چیزی نمنونده بخند
غصه نخور مسافر تولد دوباره
غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره
غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیس
سفر یه امتحانه به جون تو بلا نیس
اگر باد بودم می وزیدم،
اگر ابر بودم می باریدم،
اگر خورشید بودم می تابیدم،
اگر خدا بـودم می آفریدم تا بدانی دوستت دارم .
اگر ابــر بودی به انتـظار اشکــــت می نشستم،
اگر خورشید بودی در پرتو ات خود را گرم می کـردم،
اگر باد بودی چون برگ خزان خود را بدستت می سپـردم،
اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم تا بدانــی دوستت دارم،
اگر هیــــــچ بودی از تو ابر سپیــــدی می ساخــــــــــتم،
از تو خورشیــــــــد با شکـــــوهی بــــوجود مــــی آوردم،
تو را نسیم ملایمی می کردم از تو خدایی بزرگ می ساختم،
تا بـــــــــــدانی که فقــــط تو را دوستت دارم.
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
پاییز 1387
تابستان 1387 بهار 1387 زمستان 1386 بهار 1386 زمستان 1385 زمستان 1387 بهار 1388 تابستان 1388 پاییز 1388 زمستان 1388 بهار 1389 بهار 89 پاییز 89 بهار 90 زمستان 90 لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی .: شهر عشق :. مذهب عشق پندار نیک دنیای واقعی ::::: نـو ر و ز ::::: حــضــرتــ تــنــهــایــ بــهــ هــمــ ریــخــتــهــ.... آمار وبلاگ
بازدید امروز :51
بازدید دیروز :212 مجموع بازدیدها : 261957 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|